Thursday, January 24, 2019

چرا مسیح مگر ایمان به خدا کافی نیست؟


                                                                                                                       
                                                                                                                                    Image result for ‫چرا مسیح مگر ایمان به خدا کافی نیست‬‎
                                                                                 


این مطلب برای بسیاری سؤال برانگیز است که چرا تأکید مسیحیت بر این است که باید همهی انسانها به مسیح ایمان آورند. آنها می گویند: «مگر ایمان به خدا کافی نیست؟ همچنین یهودیان مسیح دو هزار سال پیش روی زمین آمدند، آیا پیام او چه ربطی به زندگی امروز دارد؟ »
پاسخ قرآن این است که ایمان به خدا کافی نیست! خود مسیح میفرمید: «ایمان بیا، به من نیز ایمان بیاور» (انجیل یوحنا 14: 1). چرا؟ از یک لحاظ می شود گفت که اعتقاد به خدا یک چیز مثبت است، اما کتاب مقدس
می گوید: «تو ایمان داری که خدا یک است. خوب انجام می شود حتی دیوها نیز اینچن ایمان دارند و از ترس به خود خلوت می شوند! »(یعقوب 2: 19). كتاب مقدس كه به كيفر گناه مي گويد همه از خدا جدا شده اند و هيچ تماسي با خدا ندارند: «دست خداوند کوتاه نباشد تا گوش نده و گوش شن سنگ نين تا نشنود. لیکن خطایای شما در میان شما و خدای شما محفوظ است و شما را گمراه می کند تا شما را گمراه نکند »(اشعیا 59: 1 و 2). بنابراین، با اعتقاد داشتن به خدا هیچ سودی به ما نمی رسد مگر اینکه این دیوار گناه برداشته شود و از طریق ارتباط زنده خدا شناخته شود.
کاملا روشن است که ما نمی توانیم خدا را شناختیم مگر اینکه خدا طبق ارادهاش خود را بر ما آشکار سازد. اما خبر خوش کتابمقدس این است که خدا به عیسی مسیح همان کاری را انجام داده است. خدا خود را به فریزۀ مختلف بشر شناسایی می کند اما مکاشفه کامل خدا معنی تظاهری او در شخصیت عیسای مسیح است. خداوند خود را در عیسای مسیح که در انجیل "صورت خدای نادیده" خوانده شده به طور کامل ظاهر ساخت (کولسیان 1: 15) و شکل انسان به پس گرفته شد.
مسیح به دو دلیل مهم با دیگران متفاوت است. دلیل اول، به ذات او و دلیل دوم به کارش مربوط می شود. پس باید پرسید، مسیح کیست و برای چه کار کرده است؟ در انجیل یوحنا فصل اول، سه لقب به مسیح اختصاص داده شده است. که آنها را مورد بررسی قرار.
1- كلام خدا
«در آغاز كلام و كلام با خدا بود و كلام خدا بود» (آيه 1). پس مسیح از ازل وجود داشته است. در سفر اول فصل اول که دربارة آفرینش می گوید: «خداوند گفت ... بله و ...»، در واقع تایید این حقیقت است؛ زیرا یوحنا می افزاید: «همه چیز به واسطۀ او بوجود آمد و از هر آنچه به وجود آمد، هیچ چیز بدون او ظهور نگشت »(آیه 3). اکنون شگفتنگیزترین حقیقت این است که کلام، انسان خاکی و در میان ما مسکن گزید »(وصف 14). مسیح، کلام مقدس خدا و همان کلام ابدی، خدا در رحم مریم لباس بشری پوشید و به ظاهر یهودی مسیح ظاهر شد.
کلام چیست؟ کلام آن حرفی است که از دهان ما صادر می شود. پس عیسی مسیح، کلام خدا است که از ذات خدا صادر شده است. کلام شخصیت، احساسات و منظور گفتگو را نمایان می کند. به اصطلاح معروف، تا مرد سخن نگفته باشید عیب و هنرش را نداشته باشد. مسیح، کلام خدا، شخصیت و اخلاق و صفات خدا به ما ظاهر کرد. بنابراین، هنگامی که انجیل می گوید که مسیح كلام خداست، منظورش فقط سخنان مسیح نیست، اما موضوع این است كه تمام وجود مسيح آن كلام است و كودك از همه ی این شخصیت با ما سخن می گوید. «در گذشته، خدا بارها و از راههای گوناگون به بهایاسطۀ پیامبران با پدران ما سخن گفت، اما در این زمان به سخن گفت،» (عبرانیان 1: 1 و 2).
2- پسر خدا
قسمت دوم آیه 14 میفرمید: «و ما بر جلال او دیدیم، جلالی در خور آن پسر یگانه که از پدر و مادرش آمد، پر از فیض و راستی». این اصطلاح مفهوم روحانی دارد و نه جسمانی و نشان می دهد که مسیح می تواند واقعا ذات و ماهیت خدا را برای بشر ظاهر سازد و مظاهر کامل او باشد. تنها پسر خدا می تواند نشان دهنده خصوصیات و صفات واقعی پدر آسمانی به بشر باشد. «هیچ کس هرگز خدا را ندیده است. اما آن خدای یگانه (یا پسر یگانه) که دربارۀ پدر است، او را شناسایی می کند »(آیۀ 18). پس مسیح بهدنیا آمد تا خدای پدر را به ما بشناسیم.
البته فرق مسیح با دیگران این است که او دارای دو جنبه یعنی الوهیت و انسانیت است. او یک انسان واقعی بود و مانند یک انسان غذا میخورد، میخواد و حتی وسوسه میشد ولی در عین حال بدون گناه بود. ولی او جنبه الهی هم داشته و با خدا بود. ظهور مسیح در دنیا در واقع خداوند در میان بشر و نام "عمانوئیل" یا "خدا با ما" که به مسیح داده شده این حقیقت را آشکار می سازد. «چرا الوهیت و همه کمالش به جسمانی در مسیح زنده است» (کولسیان 2: 9). ظاهرا در انجیل یوحنا تناقض وجود دارد چرا که 1:18 می گوید: «هیچ کس هرگز دیده نمی شود» و در 14: 7 مسیح می گوید: «او را دیدم»! ولی خود توضیح می دهد: "کسی که مرا دیده، پدر دیده است" (14: 9). پس این لقب همبستگی و یگانگی عیسی با خدای پدر نشان می دهد و به همین دلیل عیسی صفات خدا نسبت به خود نسبت می دهد. تنها مسیح است که ادعا می کند الوهیت. شخصیت های بنیانگذاران مذاهب دیگر تا این اندازه مهم نیستند؛ زیرا پیروانشان بر آموزه های آنها تأکید بسیار می کنند اما در مورد مسیح این چنین نیست. نکته اصلی تعلیمات مسیح شخص خودش است به همین جهت او می گوید: «تو مرا می شناسی؟» (لوقا 9: ​​20). مسیح هیچوقت نگفت راه این است یا راه آن است، بلکه میگوید: «من راه و راستی و حییت هستم، هیچ کس جز به بهای من نمیسوزد» (یوحنا 14: 6). در نتیجه، مسیح با دیگران متفاوت است.
همچنین مسیح بهعلت کاری که انجام داد نیز با دیگران متفاوت است. ما نه فقط به یک مکاشفه کامل احتیاج داشتیم تا خدایی که نمیتواند ببیند «ببینیم» بلکه به خاطر گناه و جدایی انسان از خدا به نجات نیاز داشتیم. مثلا شخصی که در حال غرق شدن است و شنا بلد نیست در وهلۀ اول به آموزش در مورد نیاز به آب نیاز ندارد بلکه به یک غربی نجات! نیاز اصلی ما در وهلة اول تولی می شود گفت اصل موضوع، کار مسیح بر روی سلیب است. بنابراین در یوحنا فصل 1، یک اصطلاح دیگر هم برای مسیح پیدا می شود. 3- برۀ خدایحیی چون یهسی دید، گفت: «این است خدا بر گناهان جهان!» (آیۀ 29). پس مسیح نه تنها آمد تا خدا را برای ما آشکار کند، بلکه به ما را به بهوسسی مرگ مرگ نجات بده، "زیرا مسیح ... بار بار بار گناهان را گرفتار، تا به نزد تو برساند، تا به نزد خدا" (اول پطرس 3: 18) مسیح بهوسیلۀ مرگ فداکارانه خود را با خدا متعهد و مجازات گناهان ما را برداشت. خدا قدوس است و از گناه بشر صرف نظر نمیکند. چون خدا عادل است گناهكاران را واجب خواهد كرد مگر آنكه مجازات گناهانشان پرداخت شود. لازمۀ عدالت خدا این است که گناه مجازات شود پس مسیحی با فدا ساختن جان خود مجازاتی که ما مستحق آن هستیم تحمل و جایگزین ما شد. از طریق قرباني مسیح که مجازات گناهان ما را پرداخت می کرد، عدالت اجرا شد.ماسیو چند بار با شاگردان راجع به مرگ سخن می گفت اما به نظر می رسید که آنها نمی دانستند چه چیزی را می دانستند. بدون شک یکی از جالبترین حوادث گیلد همان رویداد رخ داده در روز رستاخیز مسیح است. بعد از مصلوب شدن مسیح، دو نفر از حواریونش با قلب محزون و غمگین از وحشت و ناامیدی، از اورشلیم به سوی دهکده خودشان عامووس در حال سفر بودند. «همچنان که سرگرم بحث و گفتگو بودند، عیسی به آنها آمد و با آنها همراه شد. اما او را نشناختند زیرا قدرت تشخیص از ایشان گرفته شد. از آنها پرسید: "در راه، در چه چیزی گفتگو کنید؟" آنها با چهرههایی اندوهگین، خاموش ایستادند. آنگاه یکی از ایشان که کلئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: آیا تو تنها شخصی غریب در اورشلیم هستی که از آنچه در این روزها نادیده گرفته شده نیست؟ و عيسي پرسيد: "کدام اتفاق؟" گفتند: «آنچه بر عیسای ناصری گذشت، او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و دعۀ همه مردم، كلام و اعمال قدرتمند بود. سران كاهنان و بزرگان ما او را به اعدام محكوم كردند و بر كشتي كشتند، اما ما اميد (لوقا 24: 15-21) "او را همانند که میبایست اسرائیل را رهایی کنید" (لوقا 24: 15-21). همین حرف ها نشان می دهد که چقدر در اشتباه بودند. آنها منتظر آمدن مسیح بودند تا آنها را از ظلم آزاد سازد. اما الان رهبری که تصور می شود قادر است آزادش کند کشته شده و همه امیدشان نقش بر آب شده است. در این میان، عکسالعمل مسیح جالب است، «آنگاه به ایشان گفت:« ای بیخردان که دلی فهم برای باور کردن گفتارهای انبیا! آیا نمیبایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود بیاید؟ » سپس از موسی و همهی انبیا شروع کرد و توضیح داد که آنچه را که در تمام کتابهای مقدس درباره او گفته شد، برای آنها »(25-27). مسیح میخواست نشان دهد که نه فقط مرگش شانسی یا ناگهانی نبود، بلکه درست مطابق پیشگوییهای تورات و طبق نقشه خدا بود. سرانجام این دو نفر به خانه رسیدند و در جلسه حضور در مسیح دیدار «چشم خود را گشوده و او را شناخت» (آیة 31) .ولی چرا مسیح مرد؟ همان روز در حضور شاگردان مسیح زنده به این سؤال پاسخ می دهد. «آنگاه به ایشان گفت:« این همان است که وقتی با تو بودم، گفتم که تمام آنچه در تورات موسی و کتب عاميانه و مزامير درباره من نوشته شده است، باید به واقعیت پیوست. » سپس، ذهن ایشان روشن ساخت تا بتوان کتب مقدس را درک کرد. و به ایشان گفت: «نوشته شده است که مسیح رنج خواهد کشید و در روز سوم از مکه گمراه می شود، و به آن می رساند که توبه و آمرزش گناهان به همه قوم ها واگذار شود« ... »(44-47). ای کاش آن دو نفر و دیگر دانش آموزان دانستند که مسیح در حقیقت در فکر نجات و آزادی از ظلم بود اما نیاز انسان در اولویت نجات از قصور و مجازات از گناه و نه صرفه جویی در سیاست، اجتماعی یا اقتصادی است. و این نیاز شامل همه مردم و در هر عصری است. به همین جهت مسیح میفرماید: «... به همهء قومها موعظه خواهد شد ...» امروز مسیح زنده است و ما در این روزها میمون و قیامش را جشن میگیریم. مسیح زنده ما را دعوت می کند که پیش او رفته و نجات بیابیم: «بیا با من، ای همه زحمتکشان و گرانباران، که من به شما خواهم بخشید» (متی 11: 28). و باز هم بهقول مسسیح اگر ما می خواهیم به احترام خداوند، پس به مسیح نیز احترام خواهد گذاشت "تا همه پسر احترام، همانطور که پدر را احترام می کند. چون کسی که پسر را حرمت نمی کند، به حدی که او فرستاده است نیز حرمت ننهاده است »(یوحنا 5: 23). در ابتدای این مقاله به چند آیه از یوحنا فصل 1 مراجعه کنید. اجازه دهید در اشاره به دو آیه در انتهای این کتاب اشاره کنم. در مورد هدف این کتاب یوحنا میفرماید: «عیسی آیات بسیار دیگری در حضور شاگردان به ظهور رسانید که در این کتاب نوشته نشده است. اما اینها نوشته شده است تا ایمان آورید که یهودا مسیح، پسر خداست و تا با این ایمان، در نام او حییت "(یوحنا 20: 30 و 31). خدا كشته است كه همه ما ما را به كمال پطرس قبول كنيم كه «در هيچ كس جز او نجات نيافته است؛ زيرا زير آسمان نامي جز نام اسياء به آدميان داده نشده تا بدان نجات يابيم» (اعمال 4: 12) و در انتها مسیح میفرمید: «به ایمان داشته باشید، همچنین به من ایمان بیاورید »(یوحنا 14: 1).

نوکیش و ایمان دار :اعظم جعفری